باز چنبار خواستم بیام بنویسم موند
آخرینش هم پریشب بود
که بیشتر جوابی بود برا یه کامنت
که اون قدر طولانی شد که تهش خوابم برد و موند
و الان فقط میتونم بگم
تو اطرافم نمیتونم کسیو تحمل کنم
چه برسه به مجازی ..
واقعا الان تاب در ارتباط بودن با هیشکیو ندارم به خصوص از نوع مجازی (اونم این قدر مجازی!)
نمیکشم
نمیکشم. همین
آره من تنهات گذاشتم
منم جزوی از این دنیام
من خدا نیستم
آدمم
مثه آدمام
و گاهی .. نمیتونم
خیلی بی حالم
واقن نمیدونم اگه نمیرفتم شرکت چیکار میکردم
برام وحشتناکه
سه ساعت خونه بیکارم دارم خفه میشم
قراره عصر با آقای صفایی بریم کارگاه برا چک کردن دوباره ی سیستم برق کمپر که هنوز تحویل ندادن
برا همین دیگه نرفتم دفتر
lol
هم واقعا دارم خونه خفه میشم !
هم دلم هم نمیخواد برم !
فاک ایت
همه چی رو به راه و رواله
غیر از پنشمبه ها
که هنوز برام عادی نشده
دلم میخواد بهش پیام بدم
بگم آخه عوضی
تو قرار بود اینطور کنی
اونجا که خرخره تو چسبیده بودم نمیتونستی تکون بخوری نمیتونستی نفس بکشی اینارو رو میکردی
نه که الا برام شاخ باری درآری بدبخت :))
نمیبخشمت دیگه
ولی خب
ن*****م
همون بهتر که توام بشینی و به خودت حصودی کنی :)
تازه اگه حتی لیاقت اونو هم داشته باشی :))
(فقط باید این یه روز رو هم بهت فکر نکنم )
آره دیگه قرار نیس که همیشه شیک حرف بزنم
واقن آدما نا امیدم میکنن
و بعدش.. دیگه چه فرقی میکنه..؟
دیگه هیچی فرقی نمیکنه
دیروز خانوم صفایی خیلی آشفته و ناراحت و خسته بود
اینو به خصوص وقتایی میشه فهمید که زیاد سرش رو تکیه میده به دستش
عصر که برگشت دفتر
فککنم از نگاهم معلوم بود نگرانشم
بی مقدمه برگشت بم گفت "واقعا نا امیدم"
فککردم مسائل و مشکلات شرکت منظوره
گفتم شما اینطور بگید من چیکار کنم دیگه؟!
گفت
منظورم از آدم هاست ...
:)
تازه فهمیدم اینترنت دانشگاه برا هر شماره دانشجویی 2 گیگ در ماه/ترم نیست
بلکه دو گیگ هر هفته هست :))
تا حالا این قدر از وجود اینترنت خوشحال نبودم :))
کل دیروز درگیر یه سنسور و برنامه صد خطیش بودم
کار نکرد و نکرد و نکرد
و تهش هم سنسور به فاک رفت
شب نشستم ماینکرفت زدم جاش
-_-
موزیکام خیلی خوبه ...!
به هرکی چنبار فرصت میدن؟
میدونم بستگی به طرفش داره
ولی اگه طرف خودش ادعا کنه که همه اذیتش کردن و اینا چی؟
میشه تا چنبار بخشید و دوباره باورش کرد؟
حتی اگه قلبا باورش نداشته باشی...؟ میشه اصن همچین چیزی؟
بیخیال...
دلسرد تر از اونیم که بخام این کارارو بکنم...!
تو یه پست از سه/چهار نفر حرف زدم :|
lol
واقن چرا؟!
دیروز تو خیابون داشتم نگاه میکردم
به درختا
و فکر میکردم که زمستون قراره خیابون چه شکلی بشه ..
الان که درختا سبزن هنوز
و پرپشت
طوری که نصف خیابون کاملا سایه ست
و آسمون دیده نمیشه
کسی که تا حالا زمستون رو ندیده باشه
بهش بگن قراره از همه اینا فقط چنتا شاخه ی بی جون و باریک و خشک باقی بمونه
چی فکر میکنه؟
اصن میتونه تصوری بکنه از این همه خالی شدن خیابون..؟
کسی که تا حالا زمستون رو ندیده ...
و گرمشه!
حتما میترسه از اینکه آفتاب قراره به همه جا بتابه و یه تیکه سایه توی خیابون پیدا نشه
شاید حتی به فکر یه سایه بون بیفته
درحالی که اگه اون آفتاب نزنه قراره بدتر به خودش بلرزه ...
ما چی؟
کدوممون میتونه وقتی داره عرق میریزه از گرمای تابستون، باورش بشه قراره صورتش درد بگیره از سرما
یا اونی که برف توی باد میخوره به صورتش
باورش میشه که همین چند ماه پیش الکی وارد مغازه کولر دار میشد که خنک شه
انسان خیلی نفهمه!
یبار یکی بهم گفت انگار خیلی به درختا و ماه علاقه داری
چون همه عکسای پروفایلت یا درختن یا ماه یا درخت و ماه :|
خب معلومه...
ماه قشنگ ترین پدیده عالمه
به خصوص که کاری نداره روی زمین چه اتفاقی بیفته ...
سرما و گرما نمیشناسه
زمستون تابستون نداره .
بی حوصله هم نمیشه
هیچی ...
رو یه برنامه مشخص داره زیباییش رو به رخ میکشه!!!
و دیشب زیباترین بود ...
:)
درختا هم که ...
...
انسانی هستن که تکامل پیدا کردن :))))
هیچی نگم بهتره!