نمیدونم چرا نمیتونم خرف بزنم
یه قسمتیشو بگم برم
شاید بعدا دوباره اومدم... با عکس جدید شعر خوب حال خوب.. .
چیزی که ذهنم میرسه اینه که زیاضی چه چیز خوبیه و چه بده که خیلی از ما ها درکش نمیکنیم اصلا... اصلا درکش نمیکنیم. مقصر هم سیستم آموزشی به چیز رفته امون ه
و اینم بگم.. کتاب دیفرانسیل و انتگرال و ریاضیات پایه از م.رضوی رو نرین سمتش نسبت به بقیه کتابا خل کنندگی بالاتری داره.
حتی اعتیاد هم ثبت شده براش.. دی
جالبه که من با این همه کار و مشغله و وقت نداشتن ها و هفته ای فقط یک روز وفت گیرآوردن برا درس خوندن، از همکلاسی های خنگولیست بیشتر و بهتر میزنم
واقعا نفرت انگیزه..
از بی کاری و آدم های بیکار متنفرم. دی
اونا که اون قدر بیکارن که برا پر کردن اوقات فراغت فکر میکنن چطور بگذرونن زمان رو
چه خوب و زیبا و آروم و پر از آرامش و نفرت انگیز و چندش آور -_-
حالا بریم سر اصل مطلب
اولین چیزی که باید از تغییرات گفته بشه... البته چرا دروغ بگم دومین چیزه. اولینش گفتنی نیس یکم. وی
ها.. البته کلیات تغییرات رو شرح خواهم داد که این تغییر بند دوم چشم اندازه. دی
پس...
2-"یه رژیم غذایی خیلی باحال متناسب روحیه خودم"
برای مثال امروز...
به جای اینکه دو کیلو آبگوشت روانه شکم کنم... یه چیزی درست کردم شامل:
مقداری جعفری خورد شده (ترجیحا از اونی که خودتون بر خلاف داد و بیداد خانواده پرورش دادین ^.^)
مقداری هویج خورد شده
یه تیکه گوشت
مقداری زیتون
گوجه
کمی ماست
اون قدرررر خوب بود! دی
کاملا سالم و خوب و البته خوشمزه
یه چیز خیلی جااب اینه که.. افکار میتونه رو طبع غذایی آدم تاثیری بزاره
اصلا طبع و سلیقه به نظرم کلهمش از ضمیر ناخودآگاه آدم ناشی میشه و دست خودشم هست
من یهزمانی اصلا میونه خوبی با سبزیجات نداشتم. و قشنگ هم عاشق آبگوشت بودم
اما الان. اصلا از آبگوشت چندشم میشه جدا
و خیای خوب و با اشتها این سالاد مذکور رو با وجود طعم و بوی جعفری خوردم با به به چه چه...دی
یا.. به منصوره تعریف میکردم اینو.. مقداری عدس رو مدت زبادی با آب خیلی کم خیس کرده و بعد با همون آب مقداری حرارت میدیم بدون هرگونه روغن و چیز اضافی مقداری آبلیمو میزنی بهش میخوری خیلی هم شیک و مجلسی. برا دسر هم کمی کاهو عالیه. بزارین روی میز و هنگام مطالعه/کار با کامپبوتر/نوشتن ازش تناول کنید حال کنید دی
3- "فقط زمانی حرف بزن که حرف تو زیبا تر از سکوته"
خوب عنوان این بند گویاست کاملا...
توضیحی نیاز نیس
4- آشتی با طبیعت
خوب.
این بند شاید قدیمی ترین ایده و فکر تو ذهنم بوده که مراحل مقدماتیش به اجرا در اومده.
و چه قدر خوبه
و چه قدر بده که آدم خودشو سرگرم روزمرگی بکنه و ازش غافل باشه
گاهی جم کنید بزنین به دل طبیعت
منضورم رفتن به یه شهر دیگه یا ویلا و باغ و امثالهم نیست. .
منظورم اینه که یه کوله پشتی نقلی برداری پیاده بزنی یه کوه و دشت و جنگل
بدون توجه به شارژ باطری و پولی که همراه دارین و کلا همه تعلقاتتون..
از تنها بودن نترسین
اصلا نترسید
و نخواید که دوست و رفیق و خونواده رو به زور با خودت همراه کنید
با آدمای جدید زیادی برخورد خواهید کرد
کلا هر چیز قدیمی رو بریزید دور و چیز چدید رو بپذیرید و ازشون نترسید
دوربین و سه پایه تون رو ولی با خودتون ببرید :')
نزارید خطر ها دست و پای شمارو ببنده. ..
هر چه قدر بگم برا این بند کمه. تموم میکنم میرم بعدی
5- "خودتو باور داشته باش و برا چیزی که میخوای تلاش کن. باید که با بقیه فرق کنی"
توجه نکنین دوستاتون چی میگن
توجه نکنین توکتابخونه هیچ احدی غیر شما پر نمیزنه! به حرف های مسءول کتابخونه توجه نکنید
یا به کار هایی که رفقا میکنن
برین وانجامش بدین!
(چرا جمع میبندم من؟! )
برو و انجامش بده!
باید که با بقیه فرق کنی. به متوسط ها راضی نباش.. کاری رو بکن که میدونی درسته
6-"زمان...."
یادت باشه از کجا اومدی. چرا اومدی. و چی میخوای
تا ابد که وقت نداریم!
یه کاغذ بردار و بنویس... بنویس
بعد برا خودت بخون
ببین چی میخگای.... چی میخوای.. زیرشون خط بکش
به ترتیب اولویت یه کاغذ دیگه بنویس و باز روی میزت. یه نسخه دیگه اش رو بزار تو کیف پولت یک کپی ازش بچسبون بالای تخت خوابت یکی رو بنویس بزار توی دسکتاپ کامپیوتر
آینده و حال و گذشته توی ساعت ها ذخیره شدن. آدم ها با این ساعت ها و ثانیه ها و روز ها ساخته میشن. بهشون دقت کن
وقت نوشتی کاغذ هارو...... تک تک کار هات توی ظرف روز ها باید در جهت اون چیز ها باشه...
مطمعن باش بهشون میرسی
این بود شش بند اساسی اساسنامه !
البته به جز بند ششم، تو بقیه ترتیبی وجود نداره و شانسی نوشته شد تزتترتیبشون!
اما همه این ها زیر یه تیتر اصلی هستن که همشون توی اون تیتر خلاصه شدن و همشون در راستای همون تیترند
که در پستای بعد دربارش می نویسم..
فعلا بای.دی
عنوان وبلاگ هم به نظرم زیادی لوسه
پیشنهاد بدین درباره اش